* عجيب درگير كار هستم و وقت براي وبلاگنويسي ندارم. اين چند خط را هم براي اين مينويسم كه زياد روي وبلاگم را خاك نگيرد. آنان كه وبلاگ دارند خوب ميدانند كه بايد براي اين كار وقت گذاشت كه من بدبختانه ندارم. راستش بعضي وقتها فكر ميكنم كه با اين همه گرفتاري چرا مجدد وبلاگ درست كردم. ولي خب حالا كه اين اتفاق افتاده است، ديگر تعطيلاش نخواهم كرد؛ هر چند اگر دير به دير پستي بگذارم.
* در اين چند هقتهاي كه ننوشتم، اتفاقات فراواني روي داد كه سوژههاي خوبي براي وبلاگ نويسي بودند. از حمله اسرائيل به لبنان گرفته تا مرگ اكبر محمدي در زندان اوين و نشست شارلاتانهاي مشاركتي.
* درباره مرگ محمدي ترجيح ميدهم چيزي نگويم كه وبلاگ نويسي در ايران و نوشتن با اسم واقعي در واقع بازي با تمساح است. مثل اين ميماند كه هر روز سرت را در دهانش قرار بدهي و همواره در دل از اين ترس داشته باشي كه مبادا اين تمساح عوضي عصباني شود و دندانهايش را روي هم بگذارد. بگذريم.
* اتفاق ديگري كه در اين مدت افتاد، راهاندازي راديو زمانه بود كه به تمامي دستاندركارانش تبريك ميگويم و اميدوارم در كارشان كه به نظرم كار دشواري هم هست، موفق باشند.
* در اين چند هقتهاي كه ننوشتم، اتفاقات فراواني روي داد كه سوژههاي خوبي براي وبلاگ نويسي بودند. از حمله اسرائيل به لبنان گرفته تا مرگ اكبر محمدي در زندان اوين و نشست شارلاتانهاي مشاركتي.
* درباره مرگ محمدي ترجيح ميدهم چيزي نگويم كه وبلاگ نويسي در ايران و نوشتن با اسم واقعي در واقع بازي با تمساح است. مثل اين ميماند كه هر روز سرت را در دهانش قرار بدهي و همواره در دل از اين ترس داشته باشي كه مبادا اين تمساح عوضي عصباني شود و دندانهايش را روي هم بگذارد. بگذريم.
* اتفاق ديگري كه در اين مدت افتاد، راهاندازي راديو زمانه بود كه به تمامي دستاندركارانش تبريك ميگويم و اميدوارم در كارشان كه به نظرم كار دشواري هم هست، موفق باشند.