داشتم فيلم "حيوان" را نگاه ميكردم كه داستانش طنز است و ماجراي مردي كه خوي حيواني دارد و بيشتر اوقات كنترلش را از دست ميدهد با ديدن موارد تحريكآميز پيرامون خودش. در نمايي از فيلم، اين انساننما با ديدن زني با ظاهر سكسي، خوي اسب پيدا ميكند و خود را به سطل آشغال خيابان ميچسباند. كلي سر اين نما خنديدم اما با خودم كه فكر كردم، ديدم چقدر از اين حيوانات انسان نما داريم در مملكت خودمان. بيشتر آناني را هم كه ميشناسم جالب است بگويم كه از متعصبان دو آتشه هم هستند.
تا يك ماه قبل رانندهاي داشتيم كه مسئول سرويس روزنامه بود و وظيفه داشت كارمندان را تا درب منزلشان برساند. هر روز كه به روزنامه ميآمد، آستينها را تا بازويش بالا ميزد و دستها را خيس ميكرد و در تحريريه و فني روزنامه قدم ميزد كه نشان دهد چه مسلمان نمونهايست كه هميشه وضو دارد. ريشهايش را هم هميشه مرطوب نگه ميداشت. دائم يكي از دستهايش به ريشش بود و زير چانهاش را با حركت دست تيز ميكرد. خلاصه مخلصي بود براي خودش، بچه شهر ري يا به قول خودش يكي از دخمههاي شهر ري؛ با افتخار هم ميگفت.
گفتم يك دستش هميشه به ريشش بود ولي دست ديگرش همواره به آنجايش گير بود و ميچلاند آن را. مثل آدمهاي مريض يا همين شخصيت فيلم حيوان. طاقت نداشت. دختر يا زني ميديد، دچار همين خوي حيواني كاركتر اصلي فيلم ميشد. خودش را به در و ديوار ميزد. آنقدر حركاتش زننده بود كه همه كاركنان موضوع را فهميده بودند. اما اين بنده خدا اصلا برايش مهم نبود. جاي بيضه و مغزش كاملا عوش شده بود كه البته اين جابجايي در ايران به اكثريت رسيده است. از هيچ كس و هيچ چيز باكي نداشت. معتقد بود تمام اين گناهان پاك ميشود.
به جد به اين حرف اعتقاد داشت. به همين خاطر اين اجازه را به خودش ميداد كه با 45 سال سن به دختري دوازده ساله كه همسايه روبرويي ساختمان روزنامه بود، نظر داشته باشد و سعي كند يك جورهايي گولش بزند. درست همسن دختر خودش بود. اين موضوع به اطلاع مديران رسيد و طرف با هشدارهاي بسيار جدي روبرو شد اما خوي حيوانياش مگر ميگذاشت. خون جلوي چشمانش را ميگرفت وقتي جنس مونث ميديد. حساب كتاب عجيبي با خدا به راه انداخته بود ولي رفتارش بسيار آزار دهنده شده بود.
زياد هستند از اين دست آدمها كه زير چتر مسلماني همه كار ميكنند. به خيالشان كافي است اگر تنها نماز به جا آوردند؛ آن را كه بخوانند تمام مشكلات حل است؛ يعني نماز بخوان هر كاري ميخواهي بكن!
راستش به زبان مومنان نميتوانستم جوابش را بدهم؛ يعني آيه و حديثي نميدانستم تا دليل مذهبي آورم كه در دين اسلام هم تا آنجا كه شنيدهام و خواندهام مسلمان را از اين كار منع كردهاند و اين رفتارها را از جمله گناههاي بزرگ ميدانند و به همين خاطر هرگاه با هم بحث ميكرديم مسئله صيغه را پيش ميكشيد و از اين طريق از دستم فرار ميكرد.
تا يك ماه قبل رانندهاي داشتيم كه مسئول سرويس روزنامه بود و وظيفه داشت كارمندان را تا درب منزلشان برساند. هر روز كه به روزنامه ميآمد، آستينها را تا بازويش بالا ميزد و دستها را خيس ميكرد و در تحريريه و فني روزنامه قدم ميزد كه نشان دهد چه مسلمان نمونهايست كه هميشه وضو دارد. ريشهايش را هم هميشه مرطوب نگه ميداشت. دائم يكي از دستهايش به ريشش بود و زير چانهاش را با حركت دست تيز ميكرد. خلاصه مخلصي بود براي خودش، بچه شهر ري يا به قول خودش يكي از دخمههاي شهر ري؛ با افتخار هم ميگفت.
گفتم يك دستش هميشه به ريشش بود ولي دست ديگرش همواره به آنجايش گير بود و ميچلاند آن را. مثل آدمهاي مريض يا همين شخصيت فيلم حيوان. طاقت نداشت. دختر يا زني ميديد، دچار همين خوي حيواني كاركتر اصلي فيلم ميشد. خودش را به در و ديوار ميزد. آنقدر حركاتش زننده بود كه همه كاركنان موضوع را فهميده بودند. اما اين بنده خدا اصلا برايش مهم نبود. جاي بيضه و مغزش كاملا عوش شده بود كه البته اين جابجايي در ايران به اكثريت رسيده است. از هيچ كس و هيچ چيز باكي نداشت. معتقد بود تمام اين گناهان پاك ميشود.
به جد به اين حرف اعتقاد داشت. به همين خاطر اين اجازه را به خودش ميداد كه با 45 سال سن به دختري دوازده ساله كه همسايه روبرويي ساختمان روزنامه بود، نظر داشته باشد و سعي كند يك جورهايي گولش بزند. درست همسن دختر خودش بود. اين موضوع به اطلاع مديران رسيد و طرف با هشدارهاي بسيار جدي روبرو شد اما خوي حيوانياش مگر ميگذاشت. خون جلوي چشمانش را ميگرفت وقتي جنس مونث ميديد. حساب كتاب عجيبي با خدا به راه انداخته بود ولي رفتارش بسيار آزار دهنده شده بود.
زياد هستند از اين دست آدمها كه زير چتر مسلماني همه كار ميكنند. به خيالشان كافي است اگر تنها نماز به جا آوردند؛ آن را كه بخوانند تمام مشكلات حل است؛ يعني نماز بخوان هر كاري ميخواهي بكن!
راستش به زبان مومنان نميتوانستم جوابش را بدهم؛ يعني آيه و حديثي نميدانستم تا دليل مذهبي آورم كه در دين اسلام هم تا آنجا كه شنيدهام و خواندهام مسلمان را از اين كار منع كردهاند و اين رفتارها را از جمله گناههاي بزرگ ميدانند و به همين خاطر هرگاه با هم بحث ميكرديم مسئله صيغه را پيش ميكشيد و از اين طريق از دستم فرار ميكرد.
1 comment:
سلام آقای رجبعلی عزیز
مسلمانیت فقط پوششی برای غرایز این آقا بوده نه اینکه امری اعتقادی باشه.
Post a Comment