تقريبا تمام ماههاي اسفند و فروردين گذشته را در دادگاهها اسير بودم. روزي به همراه ماموري كه پروندهام نزدش بود با پدر و دايي پسري كرد زبان، روانه دادگاه جنائي تهران شديم. فرزند اين پدر كه بيست سال داشت، سال گذشته به همراه دوستانش براي اينكه تهران را از نزديك ببينند و چند روزي در پايتخت بگردند، به اين شهر شلوغ و بيرحم ميآيند. از قضا معماري رند و بي شرف تيپ بچهها را ميزند و پيشنهاد كار در ساختمان نيمهكارهاش را به آنان مي دهد. بچهها كه پول زيادي با خود همراه نداشتند و تنها براي سه روز قصد سفر كرده بودند، از شوق اينكه روزهاي بيشتري در پايتخت ميمانند و پولي هم به خانههايشان ميبرند، پيشنهاد را ميپذيرند و بيست و يك روز در ساختمان اين معمار كار ميكنند. سپس پسر جوان كه فكر ميكند در اين مدت پول كافي جمع كرده، به صاحب كارش ميگويد كه قصد دارد به روستايشان برگردد و به همين خاطر تسويه حساب ميخواهد. معمار از خدا بي خبر هم چون از ابتدا نيت سوء داشته، نه تنها پول پسر را نميدهد بلكه او را از محل كارش با لگد بيرون ميكند و سرانجام پس از يك مشاجره لفظي شديد و به دنبالش درگيري فيزيكي، پسر را در حضور همولايتيهايش از بالاي پلي در نزديكي كرج به رودخانه پرت ميكند.
به گفته ماموران چهل و هشت ساعت طول كشيد تا جسد اين پسر بيپناه را از داخل كانال آب بيرون بكشند. حال پدر يك سال دوندگي كرده بود و بعد از سه بار صدور حكم جلب قاتل، ماموران انتظامي حاضر به دستگيري معمار نبودند. از طرفي چون مقتول از روستاهاي كردستان بود و از قشر ضعيف و بيپشتوانه جامعه، كسي به خانوادهاش اهميت نميداد. دستگاه قضايي اين بياهميتي را تا آنجا پيش برد كه يك روز پدر و دايي مقتول با تجهيزات آمده بودند تا معمار و خانوادهاش را به قتل برسانند. حتي نقشه قتل را هم كشيده بودند.
آنقدر با آنها صحبت كردم و نزديكشان شدم كه قصدشان را گفتند. جان به لب شده بودند. يعني جان به لبشان كرده بودند. معمار تمام كلانتريهاي منطقه را خريده بود. پدر بيچاره با وجود هشت شاهد نميتوانست قاتل را دستگير كند. در نهايت آنان نيز تصميم گرفته بودند خود عدالت را به اصطلاح خودشان اجرا كنند.
پدر خشمگين بابت بيعدالتي دستگاه قضايي چنان از كنترل خارج شده بود و در واقع حيثيت خود را زير سئوال ميديد كه يك روز در حضور سرهنگ كلانتري و ماموران، آشكارا تهديد كرد كه اگر قاتل را دستگير نكنند، همان شب سر قاتل و خانوادهاش را روي بدنشان ميگذارد و به جد اين كار را ميكرد. اصلا براي همين كار آماده شده بود همراه با دايي پسر.
تقريبا نصف روز طول كشيد تا متقاعدشان كنم كه اين كار بسيار خطرناك است و خانوادههايشان نابود ميشود. آنان بسيار يك كلام بودند. خود را از حكومت و قانون جدا ميدانستند و استدلالشان هم اين بود كه چون دولت كردها را به هيچ نميگيرد پس چرا آنها به قانون تن دهند. به قول خودش كردها اصلا در رسمشان نيست كه قاتل را به دست قانون بدهند و خود بايد طبق قانون خودشان قصاص كنند؛ اما ميگفت كه به اصرار مادر مقتول حاضر به شكايت شد كه الان پشيمان است كه چرا به حرف زنش گوش كرده است.
محتواي پرونده من با پروند آنها فرق داشت و در ادامه پروندهام براي دادسراي ديگري دستور خورد و به همين خاطر نفهميدم كه سرانجام تهديد پدر به كجا رسيد. اما خوب، ماجراي آن پسر و قصد پدرش را نوشتم تا بر اين نكته تاكيد كنم كه با تمام اين تفاصيل، هرگز رفتارهاي خودسرانه و از كاه كوه ساختن براي بكگراندهايي كه بابت ظلمها داريم را نميپسندم. شايد به همان اندازه كه به آن كرد ظلم شده به من تهراني هم در آينده در پرونده شكايتم ظلم شود كه دور ذهن هم نيست و ممكن است دادگاه حكم ناعادلانهاي صادر كند. اما من از تمام توانم استفاده خواهم كرد براي اعتراض مسالمتآميز به ظلم جاري و اجراي عدالت؛ نه حركات خودسرانه و انتقام جويانه و آنارشيستي. كاري كه در مقايسه به نظرم آذري زبانها در چند روز گذشته كردند؛ آن هم با بهانهاي كه به قول دوستي خيلي چيپ بود و اصلا در اندازه يك اعتراض فراگير نبود. به جرئت ميگويم كه بهانهاي كه آذريها براي بيان اعتراضشان آوردند، بسيار كوچكتر از آن بود كه اين چنين آشوب به راه انداختند.
به هر حال اعتراض اخير آذريها بيشتر به تقابل قوم و فرهنگها منجر شد تا درس عبرت و از اين جور تعابير كه تركان ما علاقه دارند، بقبولانند كه با دستگيري روزنامه نگاري و بسته شدن روزنامهاي درس عبرت شد براي ديگران.
در حقيقت هموطنان آذري ما اسير بازي دولت شدند. حكومت تقريبا در سه دهه، اعتراضات اكثريت اقوام ايراني را در نطفه خفه كرده است (وقايع دو- سه سال اخير كردستان و خوزستان كه يادتان نرفته است؟) اما حال چطور شد كه سيماي جمهوري اسلامي به يكباره در تمام بخشهاي خبري خود درباره اعتراضات مردمي و موضعگيري نمايندگان آذري گزارشات مشروحي پخش كرد؟! كلي مصاحبه و بيانيه، از دادستان تهران گرفته تا نمايندگان و رئيس مجلس!
روشن است كه دولت در اين باره كاملا مقطعي برخورد كرد براي انحراف افكار عمومي. آنها شعور درك اين مهم را ندارند كه تحريك اقوام داخل ايران بيشتر به ضرر خودشان خواهد بود و شورش و اعتراضات قومي اگر فراگير شود، آنقدر خطرناك و غيرقابل كنترل است كه اداره كشور را از يكپارچگي خارج ساخته و به سمت تجزيهطلبي ميبرد. چيزي كه گرگان تجزيه طلب داخلي انتظارش را ميكشند.
متاسفانه دولت بر سر اين كاريكاتور كه به نظرم قابل اغماض هم بود و ميتوانست در حد تذكر جدي به خاطيان باشد، بابي را باز كرد كه ضررش را در آينده ابتدا خودش كه بانياش بود، خواهد ديد. به واقع حكومت با دستهاي خودش درب ظرف تحمل قومها را بست.
به گفته ماموران چهل و هشت ساعت طول كشيد تا جسد اين پسر بيپناه را از داخل كانال آب بيرون بكشند. حال پدر يك سال دوندگي كرده بود و بعد از سه بار صدور حكم جلب قاتل، ماموران انتظامي حاضر به دستگيري معمار نبودند. از طرفي چون مقتول از روستاهاي كردستان بود و از قشر ضعيف و بيپشتوانه جامعه، كسي به خانوادهاش اهميت نميداد. دستگاه قضايي اين بياهميتي را تا آنجا پيش برد كه يك روز پدر و دايي مقتول با تجهيزات آمده بودند تا معمار و خانوادهاش را به قتل برسانند. حتي نقشه قتل را هم كشيده بودند.
آنقدر با آنها صحبت كردم و نزديكشان شدم كه قصدشان را گفتند. جان به لب شده بودند. يعني جان به لبشان كرده بودند. معمار تمام كلانتريهاي منطقه را خريده بود. پدر بيچاره با وجود هشت شاهد نميتوانست قاتل را دستگير كند. در نهايت آنان نيز تصميم گرفته بودند خود عدالت را به اصطلاح خودشان اجرا كنند.
پدر خشمگين بابت بيعدالتي دستگاه قضايي چنان از كنترل خارج شده بود و در واقع حيثيت خود را زير سئوال ميديد كه يك روز در حضور سرهنگ كلانتري و ماموران، آشكارا تهديد كرد كه اگر قاتل را دستگير نكنند، همان شب سر قاتل و خانوادهاش را روي بدنشان ميگذارد و به جد اين كار را ميكرد. اصلا براي همين كار آماده شده بود همراه با دايي پسر.
تقريبا نصف روز طول كشيد تا متقاعدشان كنم كه اين كار بسيار خطرناك است و خانوادههايشان نابود ميشود. آنان بسيار يك كلام بودند. خود را از حكومت و قانون جدا ميدانستند و استدلالشان هم اين بود كه چون دولت كردها را به هيچ نميگيرد پس چرا آنها به قانون تن دهند. به قول خودش كردها اصلا در رسمشان نيست كه قاتل را به دست قانون بدهند و خود بايد طبق قانون خودشان قصاص كنند؛ اما ميگفت كه به اصرار مادر مقتول حاضر به شكايت شد كه الان پشيمان است كه چرا به حرف زنش گوش كرده است.
محتواي پرونده من با پروند آنها فرق داشت و در ادامه پروندهام براي دادسراي ديگري دستور خورد و به همين خاطر نفهميدم كه سرانجام تهديد پدر به كجا رسيد. اما خوب، ماجراي آن پسر و قصد پدرش را نوشتم تا بر اين نكته تاكيد كنم كه با تمام اين تفاصيل، هرگز رفتارهاي خودسرانه و از كاه كوه ساختن براي بكگراندهايي كه بابت ظلمها داريم را نميپسندم. شايد به همان اندازه كه به آن كرد ظلم شده به من تهراني هم در آينده در پرونده شكايتم ظلم شود كه دور ذهن هم نيست و ممكن است دادگاه حكم ناعادلانهاي صادر كند. اما من از تمام توانم استفاده خواهم كرد براي اعتراض مسالمتآميز به ظلم جاري و اجراي عدالت؛ نه حركات خودسرانه و انتقام جويانه و آنارشيستي. كاري كه در مقايسه به نظرم آذري زبانها در چند روز گذشته كردند؛ آن هم با بهانهاي كه به قول دوستي خيلي چيپ بود و اصلا در اندازه يك اعتراض فراگير نبود. به جرئت ميگويم كه بهانهاي كه آذريها براي بيان اعتراضشان آوردند، بسيار كوچكتر از آن بود كه اين چنين آشوب به راه انداختند.
به هر حال اعتراض اخير آذريها بيشتر به تقابل قوم و فرهنگها منجر شد تا درس عبرت و از اين جور تعابير كه تركان ما علاقه دارند، بقبولانند كه با دستگيري روزنامه نگاري و بسته شدن روزنامهاي درس عبرت شد براي ديگران.
در حقيقت هموطنان آذري ما اسير بازي دولت شدند. حكومت تقريبا در سه دهه، اعتراضات اكثريت اقوام ايراني را در نطفه خفه كرده است (وقايع دو- سه سال اخير كردستان و خوزستان كه يادتان نرفته است؟) اما حال چطور شد كه سيماي جمهوري اسلامي به يكباره در تمام بخشهاي خبري خود درباره اعتراضات مردمي و موضعگيري نمايندگان آذري گزارشات مشروحي پخش كرد؟! كلي مصاحبه و بيانيه، از دادستان تهران گرفته تا نمايندگان و رئيس مجلس!
روشن است كه دولت در اين باره كاملا مقطعي برخورد كرد براي انحراف افكار عمومي. آنها شعور درك اين مهم را ندارند كه تحريك اقوام داخل ايران بيشتر به ضرر خودشان خواهد بود و شورش و اعتراضات قومي اگر فراگير شود، آنقدر خطرناك و غيرقابل كنترل است كه اداره كشور را از يكپارچگي خارج ساخته و به سمت تجزيهطلبي ميبرد. چيزي كه گرگان تجزيه طلب داخلي انتظارش را ميكشند.
متاسفانه دولت بر سر اين كاريكاتور كه به نظرم قابل اغماض هم بود و ميتوانست در حد تذكر جدي به خاطيان باشد، بابي را باز كرد كه ضررش را در آينده ابتدا خودش كه بانياش بود، خواهد ديد. به واقع حكومت با دستهاي خودش درب ظرف تحمل قومها را بست.
3 comments:
از این که دوباره مینویسید خوشحالم.
درود
لینک شدید
آقای رحبعلی عزیز. متاسفانه همه چیزمان به همه چیزمان می آید.اینجور عملکردها بیانگر بینش و فرهنگی است که پشت آن جا خوش کرده هم آن چه از جانب گروهی از هموطنان آدری اتفاق افتاده و هم واکنش دولتمردان ما به مسئله. کاش بفهمیم :"این ره که تو می روی به ترکستان است"
Post a Comment