Saturday, June 24, 2006

بايد منتظر معجزه باشم

سال گذشته در چنين روزي بود كه احمدي‌نژاد در انتخابات نهم رياست جمهوري پيروز شد. روز عجيبي بود. آن روز در روستاي كوچكي بودم به نام مجل در منطقه كلاردشت مازندران. بعد از شكست معين در دور اول رفتم آنجا و خودم را در دل طبيعت و هميشه مه ريخته كلاردشت گم كردم. پيروزي يكي از دو نامزد دور دوم برايم اهميتي نداشت. همانند ديگر اصلاح‌طلبان قدرت‌طلب نبودم كه يك شبه غش كنم بغل هاشمي. الحمد‌الله روشنفكر هم نبودم و هيچ‌گاه نخواهم بود كه با مهاجراني‌ها در كافه‌اي قهوه بنوشم و قولي بگيرم و براي هاشمي تبليغ كنم. در همان دور اول دريافتم كه هشت سال در توهم عجيبي بودم؛ توهم اصلاحات!
آن روز دريافتم كه اصلاحات براي مردم ما زود است؛ خيلي زود است؛ تا خود مردم اصلاح نشوند، اصلاح حكومت نه شدني‌ست و نه عقلاني. مطمئنا بدون اصلاح خودمان اگر حكومت هم اصلاح شود، مجدد به سمت همين وضعيت كشيده خواهيم شد. در انقلاب سال 57 هم چنين بود. در آن زمان حكومت از اساس تغيير كرد اما چون جامعه پيشرفتي در فرهنگ نكرده بود و تنها شور اصلاح داشتند مردم، حال و روزشان بهتر نشد كه بدتر شد.
نمي‌دانم در اين شرايط چطور مي‌توان جامعه را از نظر فرهنگي ارتقاء داد، اما فكر مي‌كنم همان بهتر كه معين پيروز نشد. امروز به اين نتيجه رسيده‌ام كه هشت سال اصلاحات دولت خاتمي ما را به عقب برده‌ است. برخلاف چيزي كه روشنفكران ادعا مي‌كنند و آن را برگشت ناپذير مي‌دانند. البته اغلب اينان خارج نشين هستند و درك درستي از جامعه امروزمان ندارند و اساسا بحث در اين زمينه هم با آنان بي‌فايده است، چون اساس صحبت‌هايشان همواره بر تفرعن و تظاهر است تا بيان واقعيت. به واقع من به اين باور رسيده ام كه احمدي‌نژاد در قواره همين ملت است.
چندي پيش در مراسم سالگرد مرگ خميني، امير خلوصي عكسي انداخت از آن مراسم كه جامعه امروزمان را به خوبي نشان مي‌داد؛ لخت و عريان. در آن عكس محمود احمدي‌نژاد جلو مردم ايستاده بود و به ابراز احساسات مردم پاسخ مي‌داد در حالي كه خاتمي پشت سرش غمگين صحنه را ترك مي‌كرد بدون آنكه كسي متوجه‌اش باشد. انگار نه كه سال قبل همين مردم در همان مكان[كنار قبر خميني] از سر و كول‌اش بالا مي‌رفتند و خاتمي خاتمي مي‌كردند. راستش عكس را كه ديدم بر تلخند‌هاي امروزه‌ام اضافه شد. در دلم گفتم براي چه بايد جنگيد؟ براي كه بايد هزينه پرداخت كرد؟ براي اين مردم؟ براي اين ملت؟ ملتي كه نه به هم رحم مي‌كنند و نه براي هم ارزش و احترامي قائلند! به راستي مخاطب حرف‌هاي گنجي چه كساني هستند؟ اين مردم؟ چند شب پيش حرف‌هايش را در برنامه صداي امريكا گوش مي‌دادم؛ مي‌گفت براي رسيدن به دموكراسي بايد هزينه داد! مجدد حرف‌هايش را تكرار مي‌كرد. در دلم گفتم: گنجي! آن روزها كه در زندان بودي، همسايه ات نمي‌دانست كه تو كيستي؛ از خودم پرسيد كه تو چه كرده‌اي كه زندان شده‌اي؛ درست همسايه روبروي‌ات بود. حال مي‌گويي بايد هزينه داد! اين مردم خيلي زود فراموش‌ات مي‌كنند گنجي! باور كن حتي نمي‌دانيم دموكراسي چطور نوشته مي‌شود گنجي!
امروز مي‌گويم خوش به حال مذهبي‌ها كه منتظر"منجي" هستند؛ معتقدند كه كسي مي‌آيد و نجات‌شان مي‌دهد. حداقل از نظر رواني بسيار حال و روز بهتري دارند نسبت به آنان كه باورهاي زميني دارند و قهرمان‌پرور نيستند.
مي‌دانم خيلي‌ها از اين حرف‌ دردشان مي‌گيرد ولي بايد رك و صريح بگويم كه چه بخواهيم، چه نخواهيم، جامعه ايران حال و احوال نااميدكننده‌اي دارد و بايد باور كنيم كه به همين سادگي‌ها و خوش‌باوري‌هايي كه بعضي روشنفكران‌مان دارند، به رشد فرهنگي مقبول نخواهيم رسيد. جامعه ما عجيب دچار فقر فرهنگي ست و هر روز در اين فقر فرو مي‌رود.
شايد من هم بايد منتظر معجزه باشم.

Monday, June 19, 2006

اميدوارم دنياي ديگري هم باشد چون دلم براي پدرم به شدت تنگ شده است. همين.

Saturday, June 17, 2006

باخت ديگر ايران و سرخوردگي جوانان

تنها يك گل كمتر از پيش‌بيني‌ام دريافت كرديم. مثل روز برايم روشن بود اين باخت. چون انتظار بيش از اين نداشتم، به همين خاطر اصلا غمگين نيستم. واقعيت را از قبل قبول كرده بودم. از ابتدا هم در اندازه جام جهاني نبوديم. تيمي پير و پرمدعا و ناهماهنگ با يك مربي شارلاتان و بي‌سواد. به راستي چقدر پررو ست اين برانكو. در كنفرانس مطبوعاتي بعد از بازي عنوان كرده كه تيم ايران بازي پاياپايي داشت. نمي‌دانم آنوقت چطور تنها سي‌درصد توپ را از كل بازي در اختيار داشتيم طبق نظر فيفا. اين شارلاتان[برانكو] مجدد در اين بازي هم گفته كه قصد تعويض داشته اما وقتي دكو گل زد، تمام نقشه‌هايش بر باد رفته است؛ همين حرف را نيز بعد از بازي با مكزيك زد.
همان طور كه گفتم ناراحت نيستم از اين باخت، اما راستش نگرانم براي بعد از جام‌جهاني. حسابي مردم و فوتباليست‌هاي جوان ايران سرخورده خواهند شد. تمام جواناني كه به نوعي در حق‌شان ظلم شد و يا دعوت نشدند و يا نيمكت‌نشين محض شدند تا بيكارهايي همانند مهدوي‌كيا و هاشميان و زندي تور جام‌جهاني شان خراب نشود. در اين دوره هم ديديم كه آقاي گل ليگ برتر كامل روي نيمكت نشست تا نشان‌مان دهد كه در ايران شايسته سالاري معنا ندارد، حتي در ورزش.
مطمئنا ليگ آينده فوتبال ايران هم متاثر از اين نتايج ضعيف افت بسيار خواهد كرد. جوانان تا مدت‌ها رغبتي به حضور در ميادين فوتبال نخواهند داشت و خيلي سخت خواهد بود تماشگران را كشاندن به ورزشگاه‌ها و گرم كردن ليگ فوتبال. متاسفانه دار و دسته علي دايي بدجوري بازيكنان نسل عنايتي را سوزاندند. حتم دارم افكار عمومي دادكان را نخواهد بخشيد بخاطر ضربه‌اي كه در اين چند سال گذشته به فوتبال ايران زد.

Friday, June 16, 2006

پيش‌بيني

ايران خيلي هنر بكند، در بازي با پرتغال بتواند يك تساوي كسب كند. البته آن هم به مدد دعاي خير مردم مسلمان ايران سر نماز و همچنين كمك ائمه اطهار و از اين حرف‌ها ديگر!
پيش‌بيني من كه سه بر صفر به سود پرتغال است. خنده‌دار به نظر مي‌آيد، نه؟ شايد؛ به هر حال خوش بين نيستم.

Tuesday, June 13, 2006

درسي كه ورزش ايران گرفت

اگر بخواهم در يك كلام درسي را كه ورزش ايران از بازي ايران- مكزيك گرفت، بگويم، اين است كه تقدس در ورزش ايران ديگر جايي ندارد. مثل روشنفكران‌مان كه خيلي وقت است مردم از آنان عبور كرده‌اند. ديگر مقدس در عالم سياست برايشان معنا ندارد. احساس شكست‌شان از اعتمادي كه سا‌لها و شايد قرن‌ها به قهرمانان‌شان داشتند آنقدر عميق است كه ديگر تكرارش نمي‌كنند و قهرمان پروري نمي‌خواهند. در بازي ايران-مكزيك هم به نظرم اين تابو در ورزش شكست و چه خوب هم شد. چندي پيش در وبلاگي كه الان يادم نيست كدام وبلاگ بود خواندم كه بزرگان ما تا خود را به گند نكشند احساس بازنشستگي نمي‌كنند. ديدم راست مي‌گويد. مثال‌ها مي‌توان آورد از سياست كه چه كردند با خود و سرنوشت ملتي. بگذريم.
به هر حال در عالم ورزش فكر مي‌كنم اتفاق خوبي افتاد؛ حداقل از باخت اخير ايران اين تجربه را كسب كرديم و بعيد مي‌دانم ديگر بزرگي همانند علي دايي كه تيم ملي فوتبال‌مان را به انحصار خود درآورده بود، مجدد پديد آيد.
انتقاداتي كه در دو- سه روز اخير از كادر فني و بازيكنان شده، مقامات مسئول را عجيب به تكاپو انداخته است تا آنجايي كه خادم -نماينده مجلس- تصميم گرفته با چند نفر از اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس راهي آلمان شود تا انتقادات و هشدارهاي عمومي را به اطلاع دادكان برساند. اين نشان دهنده اين است كه در آينده بعيد است بازيكني بتواند دور خود حلقه مقدس و حاشيه امنيت ايجاد كند و سال‌هاي سال حتي به قيمت له شدن تيم ملي جاي كسي و يا كساني را اشغال كند. اين درس خوبي ست براي نسل بعد از دايي كه افتضاحي كه او اخيرا در تيم ملي بوجود آورده، ديگر تكرار نخواهد شد و مقدس پروري در ورزش ايران براي هميشه مرد.

Monday, June 12, 2006

روز بدي بود روز قبل

چند ساعت مانده بود به شروع بازي ايران- مكزيك كه اين اتفاق افتاد. رفتم و چند فريمي گرفتم. چقدر غم‌انگيز بود. مخصوصا آن لحظه كه وقتي يك اورژانس گذري آمد و مصدوم را ديد، پا به فرار گذاشت تا مسئوليتي نداشته باشد. مردم آنقدر از اين رفتار عصباني شده بودند كه جلو دوربين صدا و سيما فحش‌ مي‌دادند به اورژانسي‌ها. بي‌چاره فيلم‌بردار مانده بود چطور آرامشان كند.
پيرمرد نقش زمين حدود ده دقيقه‌اي نبض داشت و سپس بر اثر جراحات وارده فوت كرد. آن طور كه ديدمش، به نظر آدم زحمت‌كشي بود؛ يك كارگر ساده. كفش‌هايش يك طرف افتاده بود و شيشه آب آشاميدني‌اش هم طرفي ديگر. ماشينش به علت واژگوني و معلق‌ خوردن چند باره، آتش گرفت و كامل سوخت اما قبل از آتش سوزي راننده از ماشين پرت شده بود. بدجوري هم پرت شده بود؛ حدود سه-چهار متر با سر آمده بود زمين.

متاسفانه بيشتر تصادفات اخير آن طور كه مي‌بينم بر اثر عدم تسلط كافي به رانندگي و قواعد آن است. طرف با پرداخت هشتاد هزار تومان و خريد يك ماشين ليزينگي افتاده به جان خيابان‌ها و اصلا از فرهنگ رانندگي هم چيزي نمي‌داند. در همين تصادف منجر به مرگ پيرمرد، زني شيك‌پوش كه از رفتارش مشخص بود روز دومش است كه پشت فرمان نشسته، به علت نامعلومي در لاين سرعت بزرگراه يك ‌دفعه مي‌ايستد. تمام ماشين‌هاي پشت سر تا آنجا كه مي‌توانند، سعي مي‌كنند به آن برخورد نكنند و از لاين‌ها منحرف مي‌شوند. بعد خانم در يك لحظه تصميم مي‌گيرد به كنار اتوبان و گارد‌ريل ماشين را هدايت كند. وانتي با سرعتي حدود صد و ده-بيست كيلومتر[طبق گفته شاهدان] به خيال اينكه اين خانم ماشينش را از از لاين سرعت خارج مي‌كند، از سرعت خود نمي‌كاهد و با شتاب ادامه مي‌دهد اما به يكباره خانم محترمه تصميم مي‌گيرد كه مجدد خودرو پژوه‌اش را بين لاين سرعت و كناري نگه دارد كه در نتيجه وانت از پشت به آن برخورد مي‌كند و چندين معلق مي‌زند و به سقف روي زمين مي‌نشيند. به ادعاي شاهدان، راننده وانت در واژگوني دوم از شيشه جلو ماشين به بيرون پرت مي‌شود. بنده خدا تمام سرش متلاشي شده بود.
وقتي از صحنه عكاسي كردم، با خودم گفتم كه به به! امروزم با چه برنامه‌اي شروع شد. راستش وقتي شب از سر كار به خانه برمي‌گشتم، بازي تمام شده بود و شهر هم خلوت. همه غمگين از باخت ايران در خانه‌هايشان مانده بودند. اما من تمام راه برگشت را به آن پيرمرد فكر مي‌كردم كه خانواده‌اش الان چه حالي دارند اگر فهميده باشند ماجرا را؛ واي كه چه حالي دارند. سرپرست خانواده‌شان به طرز وحشتناكي از بين رفته بود.

Sunday, June 11, 2006

بيش از اين انتظار نداشتم

خب باختيم. همان طور كه حدس زدم با اختلاف زياد هم باختيم. قبل از بازي، به همكارانم گفتم كه با اختلاف دو-سه گل مي‌بازيم.
تيم ايران از روزي كه به جام جهاني راه يافت منتظر معجزه بود. دادكان اصرار داشت كه با مربي كم سوادي به نام برانكو مي‌توان در جام جهاني درخشيد. خب معلوم بود كه چنين نخواهد شد. بايد قبول كنيم كه مربي بزرگي نداريم و نيمه دوم را كه هميشه مي‌گويند نيمه مربي است، برانكو هيچ بود. خودش هم در كنفرانس خبري بعد از بازي اعتراف كرد.
برانكو نشان داد كه علاوه بر كم سوادي، جرئت و جسارت يك مربي را هم ندارد. هفتاد دقيقه بچه‌ها با غيرت‌شان و نه تاكتيك جلو مكزيك دوام آوردند اما از نظر بدني ديگر جواب ندادند. بيست دقيقه مانده به پايان بازي لازم بود تا يكي دو بازيكن سرعتي و تازه نفس به‌جاي دو بيكار محض – يعني دايي و هاشميان- به ميدان آورده شوند اما نشد تا علي دايي نيز همچنان در اذهان مردم منفورتر شود. ديگر عادت‌ شده كه دايي بايد در هر حالي كه هست، نود دقيقه بازي كند؛ حتي بيكار!
راستش را بخواهيد زياد ناراحت نيستم. چون بيش از اين نيستيم. بايد واقعيت را قبول كنيم. ورزش‌مان نيز همانند ديگر مسائل‌مان براساس يك دندگي و لات‌منشي ست. هيچ‌گاه به مشاوره اعتقادي نداريم. در همه حال و در همه موارد حق را به خودمان مي‌دهيم. برانكو هم بيش از چهار سال است كه اعتقاد دارد كه حق مي‌گويد و مطبوعات ايران مزخرف گويي مي‌كنند و كارشناسان‌ فوتبال ايران بي‌سوادند. هر چه به ايشان گفته شد كه بابا جان! ميرزاپور در اوج نيست، هاشميان مدتها از فوتبال باشگاهي دور بوده، اما فايده‌اي نكرد. چون برانكو دادكان خودخواه و متكبر را پشت سر خود مي‌ديد و تنش به تن او خورده بود و در واقع از ايراني‌ها توهم را خوب كسب كرده بود.
در هيچ جاي دنيا دروازه‌بان سه دانگ به تيم ملي دعوت نمي‌كنند ولي برانكو با اصرار و تعصب كوركورانه‌اش دروازه‌باني را انتخاب كرد كه حتي توان شروع مجدد را هم ندارد. ميرزاپور در هشت سالي كه دروازه‌بان تيم ملي ست، بالاخره نتوانست زير توپ زدن را بياموزد و سرانجام در بازي با مكزيك كار دست‌مان داد.
به هر حال، بازي را باختيم و هيجانات تمام شد؛ هيچ انتظاري هم نبايد داشت. در مملكتي كه سياست‌اش آشفته است، قطعا ورزش و اقتصاد و همه چيزش آشفته خواهد بود و اگر اين موضوع را در نظر داشته باشيم، كنار آمدن با چنين باخت‌هايي در ميادين جهاني راحت‌تر مي‌شود.

انگل‌جان خودكشي نمي‌كنم

خدمت انگلي كه هر چند وقت از يك حزب و گروه تازه تاسيسي تغذيه مي‌كند بايد عرض كنم كه نخير! خودكشي نخواهم كرد انگل‌جان! من خودم شخصا به هيچ عنوان موافق انتقام نيستم حتي از دكتر پدرم كه او را كشت. اگر هم شكايت كرده‌ام براي اين است كه او تحت مجوز دولت مشغول كار است و به‌خاطر قصورش بايد مجازات شود. اگر او بابت رفتاري كه با پدرم كرد ادب نشود، قطعا پدران بسياري را مثل پدرم خواهد كشت.
پس انگل‌جان! به جاي پيچيدن نسخه خودكشي براي من، سعي كن واقعيت‌هاي جامعه را درك كني كه خب براي شروع، ذهن مستقل مي‌خواهي كه متاسفانه نداري.

Saturday, June 10, 2006

اسرائيل آرامش نمي‌خواهد


قتل خانواده اين دختر تكان دهنده بود. چه زاري مي‌زد دختر بي‌چاره! خانواده بي‌گناهش جلوي چشمانش در يك لحظه تكه تكه شدند توسط ارتش اسرائيل. پدر و دو خواهر و برادر يك ساله‌اش. خب هيچ انتظاري نمي‌توان داشت اگر اين دختر چند سال ديگر بمب به كمرش ببندد و خود را وسط جمعيت اسرائيلي در اتوبوسي در تل‌آويو بيندازد. چه كسي مي‌خواهد به اين دختر بچه در آينده ايراد بگيرد؟ خانواده‌اش ناجوانمرادنه توسط نيروهاي اسرائيلي كشته شد. او ديگر چه انگيزه‌اي براي ادامه زندگي مي‌تـواند داشته باشد؟ تمام هدفش در آينده متقابلا به قتل رساندن اسرائيلي‌ها خواهد بود.
به هيچ عنوان قصد طرفداري از گروههاي تروريستي حماس و فتح ندارم اما نمي‌توان جلو اين دختر را در آينده گرفت. كينه‌اي كه او به دل گرفته اكنون، چگونه از بين مي‌رود؟ هيچ‌گاه! به واقع امكان ندارد.
بله! مي‌دانم كه او هم عده‌اي از خانواده‌هاي بي‌گناه اسرائيلي را در نهايت خواهد كشت، اما چگونه مي‌توان قانع كرد اين دختر را؟ به خدا راهي نيست. اسرائيل خود دارد مردم فلسطين را استشهادي تربيت مي‌كند.
به همان اندازه كه از كشته شدن مردم فلسطين به خشم مي‌آيم، از كشتار مردم اسرائيل در حملات انتحاري نيز عصبي مي‌شوم. ولي همه مي‌دانيم كه عامل تمام ستيزها و انتقام‌ها خود اسرائيل است. دولت اسرائيل به بهانه دفاع از سرزمين‌هايش به زن و حتي بچه يك ساله فلسطيني هم رحم نمي‌كند. به راستي چه توجيهي مي‌توانند براي اين عمل كثيف‌شان بياورند. بچه‌اي يك ساله مي‌تواند عضو جنبش حماس باشد؟ مي‌تواند باشد؟ آناني كه مسئله فلسطين را تك بعدي مي بينند و دولت اسرائيل را تنها مدافع بر حق، جواب اين سئوالات را بدهند.
كلماتم در اين‌باره بسيار به كيهانيان نزديك است، اما به نظرم واقعيت است و از گفتنش واهمه‌اي ندارم چون دولت اسرائيل عامل اصلي عدم ثبات و صلح در منطقه است.

Friday, June 09, 2006

يك سئوال

سئوالي برايم بوجود آمده است كه از ديروز كه خبر مرگ زرقاوي منتشر شد، مرا رها نمي‌كند. خيلي سعي كردم جايي جواب سئوالم را پيدا كنم و يا بخوانم؛ اما نتوانستم. ارتش امريكا اعلام كرده كه با يك سلسله عمليات تجسس پيچيده و كاملا سري به محل اختفا و پناهگاه زرقاوي دسترسي پيدا كرده و آنجا را شناسايي كرده است. خب تا اينجاي كار درست؛ اما اگر از اين قضيه اطمينان حاصل كرده، چرا محل اختفاي زرقاوي را محاصره نكرده تا او و يارانش را دستگير كند؟ چرا با استفاده از راكت و هواپيما به آنجا حمله كرده است؟
به نظرم ارتش امريكا در اين‌باره بايد پاسخگو باشد. همانطور كه درباره نحوه يورش به مخفيگاه صدام گزارش كردند. به نظر من زنده زرقاوي براي امريكا بسيار خطرناك بود مخصوصا در دادگاه. اين نظر من است. شما چه نظري داريد؟

Thursday, June 08, 2006

مرگ زرقاوي و آينده روشن عراق

از معدود دفعاتي ست كه از مرگ انساني خوشحال مي‌شوم. عكس‌هاي منتشر شده از جسد زرقاوي را كه ديدم، احساس خوبي به من دست داد كه شر تروريستي خطرناك كم شد. يادم نمي‌رود آن شبي را كه ياران زرقاوي چطور وحشيانه سر يك آمريكايي را از بدنش جدا كردند و روي سينه‌اش گذاشتند. اما نمي‌دانم در كل چرا به ماجرا كمي مشكوك هستم. آن از دستگيري صدام بود كه در مقطعي حساس اتفاق افتاد و تبليغي شد براي دولت بوش و اكنون حمله به محل اختفاي زرقاوي درست يك روز قبل از تكميل ليست كابينه عراق. به نظرم نيروهاي امريكا از قبل محل اختفاي زرقاوي و همدستانش را مي‌دانستند و منتظر دستور بودند از بالا تا به موقع‌اش به او حمله كنند. در واقع برگ برنده‌اي بود زرقاوي در دستان دولت بوش.
**********************
امروز صبح كه كنفرانس خبري زنده نوري مالكي و خليلزاد را از بي‌بي‌سي مي‌ديدم، يك لحظه از رفتار خبرنگاران حاضر در كنفرانس خجالت كشيدم. نمي‌دانم به چه دليل يك خبرنگار بايد احساساتي شده و بعد انتشار خبر مرگ زرقاوي شروع به كف زدن و هلهله كند. واكنش خبرنگاران به خبر مالكي آنقدر براي مالكي و نماينده ارتش امريكا و خليلزاد غيرمعمول بود كه آنها يك لحظه جا خوردند و اين تعجب كاملا در تصوير مشهود بود. آنان نيز مجبور شدند خبرنگاران را همراهي كنند.
**********************
بعد از مرگ زرقاوي خيلي به آرامش عراق اميدوار شده‌ام. اميدوارم مردم عراق هر چه سريعتر به آرامش برسند؛ به اندازه كافي هزينه پرداخت كرده‌اند. اغتشاش‌گران بومي كه اغلب سني هم هستند و از طرف دولت صدام حمايت مي‌شدند چون منافع نامشروع سياسي و اقتصادي شان از بين رفته بود، حمايت مالي بسياري از نيروهاي القاعده مي‌كردند كه با مرگ رئيس منطقه عراق اين شبكه تروريستي، بسيار سرخورده و ضعيف خواهند شد. اين بزرگ‌ترين دستاورد مرگ زرقاوي خواهد بود كه خيلي اميدواركننده است برايم.

Wednesday, June 07, 2006

كمبود وقت و يك نكته هسته‌اي

در مدتي كه تهران نبودم، حسابي كارهايم روي هم تلمبار شده. از طرفي ديگر سفارشات خارج از كارهاي روزنامه هم كه ماشاءالله كم نيست. هر كسي التماس دعايي دارد. يكي طراحي آرم مي‌خواهد و ديگري روي جلد مجله‌اي. برادرم هم كه تا مرا در خانه با يك ليوان چاي مي‌بيند، ياالله، مي‌گويد تو كه كار نداري و مجبورم مي‌كند در كارهايش كمكش كنم. او روي يك پروژه انيميشن كار مي‌كند و بعضي وقت‌ها در لي‌آت كمكش مي‌كنم. ديگر وقتي براي چند خط نوشتن در وبلاگم نمي‌ماند راستش. ولي خب زياد نمي‌گذارم اينجا را خاك بگيرد.
**********************
اين روزها ايران سرگرم بررسي پيشنهاد اروپاست و آناني كه دنبال مي‌كنند ماجرا را منتظرند تا ببينند كه ايران چه مي‌كند با مشكلي كه گريبانش را گرفته است. يكي هم خودم كه عجيب منتظرم. روز مراسم سالگرد وفات خميني آيت الله خامنه‌اي آنقدر شعار داد و دنيا را تهديد كرد كه نمي‌دانم چه وجهي دارد ديگر بررسي پيشنهاد. يعني با اين همه شعار و شاخ و شانه كشيدن، ايران از غني‌سازي اورانيوم دست برمي‌دارد؟ من مطمئن هستم كه هيچ سياستمداري درباره آينده ايران توان پيش‌بيني درست ندارد. به نظرم حتي عالي‌ترين رده‌هاي مملكتي نيز در يك تضاد و سردرگمي به سر مي‌برند، چه برسد به ما.
اما به نظرم عاقل ترين دولتمرد ايران در حال حاضر لاريجاني‌ست. او موافق توقف موقت غني‌سازي اورانيوم در داخل است. اما من بر اين اعتقادم كه جرئت آشكار گويي‌اش را ندارد. بارها خواسته شرايط را زيركانه به سمت پيشنهاد روسيه ببرد اما هر بار با شعارهاي تند ديگر مقامات روبرو و مجبور به سكوت شده است. به همين خاطر است كه مي‌گويم تضاد در سطوح بالاي حكومت هم رخنه كرده. ترس از عواقب تحريم و انزوا بدجوري آنها را دو دل كرده؛ اما وقتي حكومتي سياستش را برمبناي دوئل پايه ريزي كند، يا برد نصيبش مي‌شود يا باخت كه فكر مي‌كنم دولت احمدي نژاد بازنده محض خواهد بود. در واقع احمدي نژاد ديگر شانسي براي مساوي و يا به قول لاريجاني برد- برد ندارد كه اساسا در ماهيت دوئل نيست. دولت خاتمي با تدبير حسن روحاني به اين مهم رسيده بودند و براي جلب اعتماد جهاني داوطلبانه غني سازي را متوقف كردند كه به نظرم رفتار دولت خاتمي و تيم فرستاده رهبري عجيب امريكا را به انزوا كشيده بود و اروپا را در مقابل آنان قرار دادند اما امروز مي‌بينيم كه به بركت دولت مهرورز، اروپا نيز در جبهه امريكا افتاده و اجماعي جهاني بوجود آمده عليه ايران كه خوب تقريبا هيچ شانسي براي برد احمدي‌نژاد در دوئل با دنيا وجود ندارد.
در اين باره حرف بسيار است اما حوصله‌ام كم.

Saturday, June 03, 2006

از همه دوستان بابت ابراز همدردی و محبت هایشان ممنونم. چند روزی ست که تهران نیستم و دسترسی به اینترنت هم ندارم. به همین خاطر پابلیش بعضی از کامنت ها با تاخیر همراه شد. امروز هم حدود پنجاه کیلومتر تا نزدیکترین شهر رانندگی کردم تا به یک کافی نت برسم و سایت ها و خبرها را چک کنم.
راستش به این سفر به شدت احتیاج داشتم. / تا بعد...